رابطه داشتن با آدم ها و حفظِ این ارتباط ،سخت ترین کارِ دنیاست !
وقتی آنها به تو نیاز دارند، تو حوصله ی هیچ کس را نداری ،
و زمانی که تو نیاز به آنها داری، تازه می فهمی که هیچ کس را نداری !
می فهمی چقدر تنهایی ،
و چقدر نیاز داری با کسی حرف بزنی ،
و چقدر دردناک است اگر سراغشان بروی و حوصله ات را نداشته باشند ...
قصه این است که همه ی ما به هم محتاجیم
اما در زمان هایی که نباید !
و آخرش یکی از همین روزها روی شانه هایی که نداریم ، به اندازه ی یک عمر ، اشک می ریزیم و تویِ آغوشی که نیست ، می میریم ...